به وبلاگ آموزشی تمام دروس دبیرستان خوش آمدید
١. مرگ
ویلیام باتلر یتس
ترجمه: مریم صفرزاده
نه هراس و نه امید هیچ یک جانوری رو به مرگ را به یاری بر نمی خیزند، کسی سراسر هراس و امید پایان خویش را انتظار می کشد، او بارها مُرد ، و بارها از نو برخاست.
مردی بزرگ، که سرافراز و غرورناک به جدال جانیان می رود، سرنگونی زیستن را به سخره می گیرد.
او تا بن ِ دندان با مرگ آشناست آدمی، خود، مرگ را آفریده است
٢. شاعر شاعران با ماه او را دیده بودند در بخار ِ آه او را دیده بودند
گاه حرف ِ دیگران مشتی خیال است لحظه ای کوتاه او را دیده بودند
عاقبت یک روز مسخ ِ کوچه ها شد چشم ها ناگاه او را دیده بودند
چشم ها چون بادهای بی تفاوت مثل مشتی کاه او را دیده بودند
پا به پای ساعت ِ دیوار بد شد با زنی گمراه او را دیده بودند
ابرها دیدند شکل گرگ بوده ست در کنار چاه او را دیده بودند
آهوان گفتند از او بیم دارند پیش ِ یک روباه او را دیده بودند
او گرفتار ِ جنون ِ صرعیان شد در تبی جانکاه او را دیده بودند
سایه ها گفتند با خود حرف می زد سایه ها در راه او را دیده بودند
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها تبادل لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|